چرا تنبلی میکنم؟
شاید برای خود شما هم سوال پیش بیاید:من که دوست ندارم تنبلی بکنم اما چرا هر بار که تصمیمی میگیرم به آن عمل نمیکنم؟ یا چرا کاری را شروع میکنم اما آن را به اتمام نمی رسانم؟
در این مقاله میخواهیم سه دلیلی که ممکن است مانع عملگرایی ما شود را بررسی بکنیم…

پیش از آن که دلایل را بخوانیم باید بدانیم که اصلا معنای تنبلی کردن و اهمال کاری چیست؟
اهمال کاری یعنی ما به هر دلیلی،چه آگاهانه و چه ناآگاهانه کاری که باید انجام دهیم را انجام ندهیم یا به تعویق بیندازیم.
حالا که متوجه معنی و مفهوم اصلی اهمال کاری و تنبلی شده ایم وقت آن است که دلایلی که قول اش را داده بودیم را با همدیگر بررسی کنیم.

دلیل اول(کمالگرایی)
یکی از مهم ترین دلایل تنبلی کردن ما و به تعویق انداختن کار هایمان این است که همه چیز را تمام و کمال میخواهیم.اگر بخواهیم اصطلاحی را به کار ببریم و احتمالا همه ی ما آن را شنیده ایم کمالگرا (بی نقص گرا،کاملگرا و…) بودن است.
تعداد خیلی زیادی از افراد دچار کمالگرایی هستند اما امروزه برخی از افراد این بی نقص بودن افراطی را افتخار میشمارند و به این ویژگی می بالند در صورتی که این موضوع به شدت میتواند روی عملکرد هایمان تاثیرات منفی زیادی بگذارد.
یکی از ویژگی های افراد کمالگرا این است که آنقدر میخواند همه چیز بی عیب و نقص باشد که از موضوع اصلی فاصله میگیرند و عمل کردن به آن کار را به تعویق می اندازند تا همه چیز کامل شود غافل از اینکه هیچ چیز هیچ وقت کامل نخواهد بود.
پس ما تا وقتی که منتظر عالی شدن شرایط بمانیم هیچوقت زمان عمل کردن فرا نخواهد رسید چون هیچوقت شرایط عالی نمی شود.
نتیجه:بدون توجه به کمبود ها و با هر شرایط و با هر تجهیزاتی باید کارمان را آغاز بکنیم
ما باید نقص را بپذیریم و در مسیر آهسته و دانه به دانه نقص ها را برطرف بکنیم.
واقعیت این است که همیشه نقصی وجود دارد و تفاوتی که ایجاد می شود این است که ما در بازه های زمانی مختلف نقص های مختلفی را نیز بر طرف میکنیم
کلام آخر این بخش این است که نقص جزوی از طبیعت این جهان است و نمی توانیم آن را نادیده بگیریم

تنها راهکاری که برای این مورد میتوانیم بگوییم این است که شروع کنید شروع کنید شروع کنید و بدانید نقص ها جزوی از زندگی ما هستند.

دلیل دوم (ندانستن روش انجام دادن آن کار)
دومین دلیلی که میتوانیم به عنوان یکی دیگر از دلایل انجام ندادن کار هایمان و تنبلی کردن ،نام ببریم ندانستن روش آن کار است.
به عنوان مثال اگر در خواندن یک کتاب تنبلی میکنیم، یکی از دلایل اش می تواند این باشد که ما روش درست کتاب خوانی را بلد نیستیم و موقعی که اقدام به کتاب خواندن میکنیم و می بینیم که حوصله ی مان سر میرود یا خواب مان میگیرد آن را کنار میگذاریم و میگوییم من کلا نمیتوانم کتاب بخوانم و به اصطلاح من برای این کار نیستم؛اما شاید بهتر باشد اندکی فکر کنیم و به این سوال پاسخ بدهیم که آیا ممکن است کتاب خواندن روشی داشته باشد که من از آن بی خبرم؟یا چرا بقیه میتوانند کتاب های زیادی را به آسانی بخوانند؟
در اینجاست که درباره ی چگونگی خواندن یک کتاب از اطرافیان می پرسیم و یا در اینترنت درباره اش جستجو میکنیم.
مثلا احتمالا اگر یکی از راهکار های کتاب خوانی که تند خوانی باشد را یاد بگیریم و بعد از تمرینات اش به آن مسلط شویم متوجه می شویم که دلیل تنبلی کردن مان این بود که روش انجام آن کار را نمی دانستیم
اگر بخواهم مثال دیگری بزنم میتوانم به مهارت برنامه ریزی اشاره بکنم
احتمالا خیلی برایمان پیش آمده است که برنامه ریزی های زیادی کرده ایم اما موفق نشده ایم بیشتر از نهایتا دو روز به آن عمل کنیم (که البته اگر دو روز هم عمل کرده باشیم کار بزرگی کرده ایم)پس اینجا ممکن است که ما روش درستی برای برنامه ریزی نداشته ایم بنابراین به دنبال روش های متفاوت و نحوه ی عمل کردن به آن را یاد میگیریم و دوباره و دوباره آن را اجرا میکنیم تا بالاخره موفق شویم.
راهکار:کار هایی را که به تعویق می اندازید را بیابید و ببینید آیا از نحوه ی انجام دادن شان با خبر هستید و درست عمل میکنید یا خیر!

دلیل سوم(ترس از شکست)
یکی از مهم ترین دلایل تنبلی و اقدام نکردن ما این است که از شکست خوردن میترسیم؛
چرا میترسیم؟چون انسان هستیم و مغز ما انسان ها به شدت از مسیر جدید میترسد و میخواهد فقط و فقط در آن ناحیه ی امن اش که قبلا در آن راحت بوده بماند و کار جدیدی انجام ندهد…
چون کار های جدید از مغز انرژی زیادی می طلبد و از آن طرف مغز عزیز ما تنبل تشریف دارد و دوست ندارد انرژی زیادی صرف کند چون با این کار فکر میکند بقا اش به خطر می افتد بنابراین خودش را به هر دری می زند تا ما برای پیشرفت کاری انجام ندهیم و یک جا ثابت بمانیم.
جالب اینجاست که بیشتر ترس هایی که ما در ذهن مان داریم هیچ گاه اتفاق نمی افتد و این ما هستیم که یک اتفاق را آنقدر بزرگ میکنیم تا باعث وحشت مان شود.
به عنوان مثال ما میترسیم ویدیویی از خودمان به اشتراک بگذاریم زیرا نگران حرف و قضاوت های اطرافیان مان هستیم غافل از اینکه آن ها آنقدر که ما فکر میکنیم بهمان توجهی نمیکنند و در اکثر مواقع قضاوتی صورت نمیگیرد و حالا اگر بگوییم آنقدر بیکار هستند که مدام دیگران را قضاوت میکنند،سوال پیش می آید که قضاوت آنها چقدر در کار و زندگی ما میتواند تاثیر بگذارد؟
به قول معروف حرف باد هواست
و چرا باید نگران حرف هایی باشیم که هیچ تاثیری روی زندگی ما نمی گذارد؟
بنابراین بیایید این را بپذیریم:تقریبا هیچ یک از حرف ها و اتفاقاتی که در ذهن ما هستند در اکثر مواقع واقعیت ندارند…
حال که ما این آگاهی را نسبت به مغز تنبل و متوهم خود پیدا کرده ایم بهتر میتوانیم به تنبلی های مان غلبه بکنیم

راهکار:گاهی خودتان را در یک چالشی که فکر میکنید ترسناک هست و در عین حال ریسک زیادی نیز ندارد بیاندازید و ببینید که آنطور که فکر میکردید وحشتناک نیست.

امیدوارم این مطالب برای تان مفید واقع شده باشد
سپاسگزارم که این مقاله را مطالعه کرده اید و به فکر رشد و توسعه ی خودتان هستید
به شما افتخار میکنم و تبریک میگویم
-مبینا خانی